درباره ی یلدا چه می توانم بگویم که شما نمی دانید، کار مشکلی است. همه ما ایرانیان برای پایداری این آیین ها در طی سال های اخیر مجالس فراوان به پا کرده ایم. از مهر و خورشید سخن گفته ایم، به شرح نبرد روشنی و تاریکی پرداخته ایم. سنت ها را پررنگ تر کرده ایم، میوه های شب یلدا را بر شمرده ایم، و به میل و ذوق خود تفسیرهایی بر آن ها گماشته ایم. از بزم های خانوادگی سخن گفته ایم. گاهی اغراق کرده ایم و گاهی همه ی بغض و کینه مان را به سیاهی آخرین شب پاییز منتقل کرده ایم. و همه ی آرزوهایمان را در قالب شفق نخستین روز زمستان به جلوه در آورده ایم. آن چنان از مهر و میترا سخن گفته ایم که حتی اساتید در فهم بسیاری از نقل قول هایمان با وجود سالها تدریس درباره ی این موضوع، انگشت به دهان مانده اند. گاهی آن مهری را که ما توصیف کرده ایم خیلی خوب به جا نیاورده اند.
تاریخچه ی مهر و میترا
آن مهر و میترایی که اساتید می شناسند، با مفهوم پیمان و دوستی ظاهر می شود. کهن ترین جایگاه نوشتاری آن در قرادادی است که به حدود هزار و چهارصد سال پیش از میلاد برمی گردد و شرح پیمانی است که میان دو فرمانروای هیتی و میتانی بسته شده است. و به عنوان گواه، نام میترا در کنار ورونه خدای بزرگ هندیان و دو خدای بانوی ناسیته دیده می شود. میترایی که نام او در هند بصورت میتره با همان مفهوم پیمان و دوستی جلوه گر است و در اساطیر هند هم خدایی است مهم و معتبر که گردونه ای درخشان و اقامتگاهی زرین با هزار ستون دارد. در باورهای باستانی ما، مهر ایزدی است که به دوران بسیار کهن، و احتمالا پیش زردشتی تعلق دارد، و در سنت مزدیسنایی در رده ای پایین تر از اهورا مزدا قرار می گیرد، و آفریده ی او به حساب می آید، او ایزد پیمان است و از عهد ها و نظم و راستی نگاهبانی می کند. با پیمان شکنان سر آشتی هرگز ندارد، و از این رو گاه بصورت خدای جنگ و بسیار خشن جلوه می کند. اما نسبت به وفاداران خود” پیمان داران” مهربان ترین ایزد است. او خورشید نیست. یاد خورشید است. او پیش از خورشید ظاهر می شود، با او از شرق به غرب می رود، و پس از فرو نشستن خورشید به زمین می آید و بصورت ایزدی همیشه بیدار بر پیمان ها نظارت می کند. سرخی پیش از برآمدن خورشید و سرخی پس از فرو نشستن خورشید، نمادی از اوست و از این رو رنگ سرخ را رنگ مهر دانسته اند. مهریشت سرود مخصوص اوست. که در آن تصویری زیبا و زنده عرضه می شود و این متن تنها سند نگاشته شدن کهن درباره ی مهر است. ولی نقش مهم آیینی مهر در آیین جشن مهرگان است.
آیین میتراییسم در اروپا و اثر آن بر مسیحیت
در فراسوی این اندیشه های ایرانی و هندی، مهر در روم با نام میتراس به جلوه در می آید و با پیروان برگزیده ی فراوان در قرن اول و دوم میلادی یکی از بزرگترین آیین های روم می شود و بزرگترین رقیب دین مسیحیت. مسیحیت با جنگ و خونریزی های بسیار، موفق به راندن این آیین از قاره ی اروپا شد. ولی با این حال بسیاری از آداب و رسوم آن در مسیحیت باقی ماند. هیچ متن نگارشی از پیروان آیین میترا در غرب در دست نیست، و تنها از روی دیوار نگاره های بسیار جالبی که در شهرهای مختلف اروپایی باقی مانده است، می توان استوره ی آن را بازسازی کرد، چنان که یک دانشمند معروف بلژیکی (فرانس کومون) در آغاز قرن بیستم، این کار ارزشمند را انجام داده است.
یکی از رایج ترین استوره ی میتراییسم در غرب بنا بر نگاره ها، این است که میترا بصورت نوجوانی از صخره زاده می شود، با مشعل آتشی در دست، که نماد نور است که از این رو میترا با نور ارتباطی نزدیک دارد. بنا بر استوره ای دیگر میترا پس از زادن بر آن می شود، که نیروی خود را بسنجد، و از این رو خورشید را به زورآزمایی فرا می خواند در این زور آزمایی خورشید تاب مقاومت نمی آورد و رو به سوی سقوط می گذارد. مهر یاریش می کند، بلندش می کند، در آسمان جایش می دهد و دست خود را به عنوان دوستی و بیعت به سوی او دراز می کند، تاجی از نور بر سر او می گذارد و از آن پس آن دو یاران وفادار هم می شوند و شاید از اینجاست که نور و خورشید، با میترا عجین شده اند و زادن خورشید به نوعی با زایش مهر ارتباط پیدا می کند.
در غرب با وجود غلبه ی مسیحیت، اندیشه ی میتراییسم از میان نمی رود و به عبارت دیگر زیرزمینی می شود. و جای پای خود را بر بسیاری از آیین های مسیحیت بر جای می گذارد. تقارن تولد حضرت عیسا مسیح با آغاز غلبه ی نور بر تاریکی و زادن مهر و خورشید پیش می آید، همانگونه که می دانید، تقویم میلادی بارها، دستخوش تغییراتی بوده است، تا سرانجام بصورت تقویم گریگوری رایج در می آید و تاریخ های مهم در “مقطعی ثابت” قرار می گیرند. و در این جابجایی زادروز حضرت مسیح به سوی تاریخ سنتی زایش مهر و خورشید کشیده می شود.
یلدا (چله) در گاهشماری باستانی
در مورد برگزاری چنین جشنی، به موضوع دیگری نیز می توان توجه کرد. همه ی ما می دانیم که گاه شماریمان در تاریخ گاه شماری های جهان، جایگاهی بسیار ارزنده دارد، یکی از کم نظیر ترین و دقیق ترین تقویم های جهان است. این گاه شماری راهی دراز پیموده تا بصورت کنونی و تقویم جلالی در بیاید. در آغاز در سرزمین ما هم، همچون بیشتر تمدن های کهن مردم به ماه چشم دوخته اند و بر مبنای آن روزها و ماه ها را سنجیده اند و سپس به خورشید نگریسته اند و حرکت آن را مبدا قرار داده اند، سال را به دوازده ماه سی روزه تقسیم کرده اند و برای پنج روز باقی مانده به اجرای کبیسه پرداخته اند.
بر تارک هر یک از دوازده ماه، نام ایزد یا امشاسپندی جای دارد، خوشبخنانه و در نهایت شگفتی، هنوز ماه ها را به همان نام های کهن می دانیم. سی روز این ماه هر یک به نام ایزدی یا امشاسپندی خوانده می شود و ترتیب قرار گرفتن آن ها با مسائل آیینی ارتباطی تنگاتنگ دارد. اما هفته بصورتی که در تقویم کنونی ما متداول است، و با نام های امروزی آن زیربنای سریانی و بابلی دارد و در گاهشماری کهن ما دیده نمی شود. اما روزهای ماه در گاهشماری کهن به گونه ای به چهار بخش تقسیم می شود. بر سر هرکدام از این بخش ها نام اهورا مزدا و یا صفت و لقب او یعنی دی به معنی دادار دیده می شود. این روزها روز اول، هفتم، پانزدهم و بیست و سوم است و همانطور که می دانید هر زمان که نام، ماه و نام روز یکسان باشند، جشن برقرار می شود. یعنی روز اول دی روز هورمزد است از ماه دی. ماه دی در اول زمستان قرار دارد و طبعا در زندگی روستایی و شبانی ماه سختی ست. و از این رو نام و صفت بزرگترین خدا برای نامیدن آن برگزیده شده است. تا شاید به یمن این نام سختی ها قابل تحمل شود.
اما فراموش نکنیم، که درست است که ماهی دشواری آغاز می شود ولی بامدادی روشن در پیش دارد. و اولین روز این ماه هورمزد روز است و به نوعی تقارن نام ماه و نام روز است و چنین روزی بخصوص که فره ی اورمزدی به دنبال آن است باید سرآغاز جشن بزرگی باشد و خرم ترین روز به شمار آید. از این رو است که فردای شب یلدا را خره روز، خرم روز یا خوره روز نیز نامیده اند. و ضمنا به یاد داشته باشیم که، خوره همان فره است. پس این نیز مناسبتی می تواند باشد برای این جشن.
اهمیت شب چله (یلدا) در علم هیات (ستاره شناسی)
اما مناسبت دیگری را نیز می توان بر شمرد، از نظر نجومی هم این مقطع بسیار مهم است، بنده (دکتر ژاله آموزگار) تخصصی در زمینه ی نجوم ندارم، ولی این را می دانیم که در علم هیات (ستاره شناسی) معمولا از دو انقلاب نام می برند، از دو نقطه ای در دائره البروج، که در آن ها خورشید به منتهای فاصله ی خود از استوای فلکی می رسد و از نظر ساکنان زمین، خورشید، سالی یک بار از هر یک از آن ها می گذرد یکی در ابتدای تابستان، یعنی در آغاز ماه تیر که انقلاب تابستانی یا صیفی نام دارد و دیگری، در اول زمستان یعنی در آغار ماه دی که انقلاب زمستانی یا شتوی نامیده می شود.
پس از این نظر نیز تاریخ اول دی یک حادثه ی فلکی به شمار می آید و ما به نوعی حرکت خورشید را هم جشن می گیریم. شاید این پرسش پیش بیاید که چرا انقلاب زمستانی را جشن می گیریم، ولی به انقلاب تابستانی چندان اهمیتی نمی دهیم؟ در پاسخ نخست باید گفت که در آن روز، تقارن روز و ماه نیست روز هورمزد است از ماه تیر و دیگر اینکه در انقلاب تابستانی هنوز روشنایی هست و زایش، انبار ها پر هستند و خورشید در اوج، اما درست است که روزها می درخشند ولی درازایشان رو به کاهش می گذارد، اول تیر آغاز کاهش نور است و روزها به کوتاه شدن گرایش پیدا می کند و به عبارتی دیگر روشنی کاسته می شود. چنین رخدادی نباید طبعا با جشن همراه باشد در حالی که در آغاز دی امید جوانه می زند.
پی نوشت
پوزش می خواهیم اگر این گفتار کمی تخصصی شد، شما این مطلب را نخوانده اید که درسی بیاموزید، که آیین های کهن نماد ریشه های کهن فرهنگی ماست و در سرزمین ما این جشن ها و آیین ها غالبا با زندگی دمسازند با رویداد های جوی و طبیعی و پدیده های روزمره ی شبانی و کشاورزی ارتباطی تنگاتنگ دارد. قدر آن ها را بدانیم و سرمان را بالا نگه داریم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیر باز دوست دار زندگی است. تا آنجا که توانسته است، به رویارویی ناسازاگاری طبیعت رفته است و کوشیده است که تلخی ها را به نوعی برای خود شیرین کند.
می خواهیم بگوییم که این آیین کهن را تنها در هندوانه و انار و آجیل، نبینیم. آن ها را میل بفرمایید، نوش جانتان ! این شب دراز را با قصه هایتان سر کنید و با سرود هایتان، تلخ ها را حتی به اندازه ی ثانیه ای هم شده است برانید. ثانیه ها دقیقه می شود، دقیقه ها ساعت ها را، ساعت ها روزها را، روزها ماه ها و سرانجام خورشید با لبخند همیشگی به اوج درخشش می رسد.
برگرفته از سخنان دکتر ژاله آموزگار
این جوانه ی امید بر شما فرخنده!