در اوایل روی آوردن انسان به کشاورزی خاکورزی هم آغاز گردید. در ابتدا ادوات خاکورزی، توسط نیروی انسانی و بعدها توسط نیروی دام کشیده میشدند. در کتاب مقدس مسیحیان ( انجیل)، توضیحانی راجع به خاکورزی داده شده ولی این نوع خاکورزی با خاکورزیهایی که در قرن 19 به عمل میآمد. قابل مقایسه نیستند. در آن روزها خاکورزی به مفهوم خراش دادن و ایجاد شیارهائی بود که توسط حرکت دان شاخه های قطع شده درختان در روی زمین ایجاد میگردید.
اما در قرن 18 و 19 شخم بسیار مشکل و پیچیده تر از آن دوران شد. در پایان قرن 18 آلمانیها٬ هلندیها و انگلیسیها ادوات خاکورزی یا شخم را تکمیل و تقریبا موفق به ساخت گاو آهن برگردان دار شدند که قادر بود حدود 135 درجه خاک را زیر و رو نماید. این اداوت در کنترل علفهای هرز بسیار موثر و کارآمد بودند. ادوات یاد شده در اواخر قرن 18 به ابزاری برای ممانعت از قحطی و مرگ و میر معرفی شدند. تا آن زمان گاو آهن برگردان دار تنها وسیله مهم در کنترل علف هرز چمن گندمی (Agropyron repens) بود. این علف هرز در سرتا سر اروپا توسعه داشت و هیچ وسیله ای برای کنترل آن موجود نبود.
در سنوات گذشته به خاطر بهره مندی از گاو آهن٬ اروپائیان تا حدودی از خطر قحطی و مرگ و میر نجات یافتند. لذا این وسیله به نمادی برای کشاورزی پیشرفته تبدیل شد و توسط موسسات تحقیقاتی٬ دانشگاهها٬ مدارس کشاورزی و … ترویج و مورد استفاده قرار گرفت. نیروهای استعمارگر اروپائی در آن زمان این وسیله را با خود به آمریکا٬ آسیا و آفریقا بردند تا به تصور خود موجب تحول کشاورزی نقاط مستعمراتی شوند. اما این وسیله که موجب تامین غذا برای اروپائیان شده بود٬ موجب بدبختی و فقر سایر ملل به ویژه در نواحی گرم شد. با استفاده از این وسیله فرسایش و نابودی خاک٬ محیط زیست آنها را فرا گرفت.
اغلب کشاورزان اروپائی بر این باور بودند که شخم یا خاکورزی باعث حاصلخیزی خاک میشود و اعتقاد داشتند که شخم جایگزینی ندارد و ناگریز باید اجرا شود. آنها از درک مفهوم فرسایش که عمدتا در نواحی گرم و مرطوب رخ میداد عاجز بودند. این امر باعث توسعه فقر و فرسایش شدید خاکهای غیر حاصلخیر در نواحی حاره ای و نیمه حاره ای شد. به کارشناسان کشورهای مستعمراتی گفته شد که فناوریهای بومی و قدیمی مورد استفاده آنها برای کشاورزی٬ غیر موثر و غیر کارآمد هستند. این کارشناسان به دلیل فقدان دانش و تجربه فرهنگ شخم را پذیرفتند.
به طور معمول خاکورزی به دو دسته کلی تقسیم میشود.
خاکورزی حفاظتی:
طبق تعریف مرکز اطلاعات شخم حفاظتی در آمریکا (Conservation tillage information center (CTIC)) هر گونه شخم و کشتی که بیش از 30 درصد بقایای محصول سال قبل را در سطح مزرعه باقی گذارد تا بتواند فرسایش آبی را کاهش دهد خاکورزی حفاظتی نامیده میشود. در مکانهائی که فرسایش بادی مسئله اصلی است باید حداقل 1120 کیلوگرم در هکتار از بقایای محصولات بذر ریز در سطح مزرعه باقی بماند تا در زمره شخم های حفاظتی محسوب گردد. انواع خاکورزی حفاظتی شامل بی خاکورزی (No – till) ٬ خاکورزی پشته ای (Ridge- till) و خاکورزی مالچی (Mulch- till) است.
طبق تعریف مرکز اطلاعات شخم حفاظتی در آمریکا بی خاکورزی سیستمی است که در آن زمین جز در زمان مصرف کود از کاشت تا برداشت دست نخورده باقی میماند. کشت با استفاده از ردیفکار٬ در بسترهای کم عرض و در شیارهائی که با یک تیغه و یا شیار باز کنهای دیسکی یا تیلرهای دوار ایجاد شده٬ به عمل می آید. کنترل علفهای هرز در این سیستم توسط علف کش صورت میگیرد. در حالتهای اضطراری ممکن است از عملیات زراعی برای کنترل علفهای هرز استفاده شود.
خاکورزی پشته ای:
در این نوع خاکورزی٬ خاک جز در زمان مصرف کود از کاشت تا برداشت دست نخورده باقی میماند. کشت با کمک ردیفکارهای دارای شیار باز کن دیسکی با تیغه های نازک٬ در بسترهایی که روی پشته احداث شده به عمل می آید. بقایای محصول سال قبل بین پشته ها باقی مانده و علفهای هرز به کمک علف کش و یا عملیات زراعی کنترل میشوند. پشته ها در خلال کشت و کار٬ باز سازی میشوند.
خاکورزی مالچی:
خاکورزی مالچی روشی از خاکورزی است که زمین قبل از کشت با استفاده از ادواتی مانند چیزل٬ کولتیواتور٬ دیسک و پنجه غازی شخم زده و علفهای هرز با استفاده از علف کش و یا عملیات زراعی کنترل میشوند. این نوع خاکورزی شامل دو روش خاکورزی ناحیه ای (Zone- till). خاکورزی نواری (Strip- till) بوده که در هر دو روش٬ نواری از زمین جهت کشت بذر و کود شخم زده میشود.
کم خاکورزی (Low- till / reduced – till):
در این روش 30-15 درصد بقایای محصول سال قبل در سطح مزرعه باقی گذاشته میشود. در مواردی که خطر فرسایش بادی بیشتر از خطر فرسایش آبی است باید بین 560 تا 1120 کیلوگرم از بقایای گیاهان بذر ریز قبلی در سطح مزرعه باقی بماند تا بتواند در کنترل فرسایش بادی موثر باشد.
خاکورزی مرسوم (Conventional tillage):
در این سیستم کمتر از 15 درصد بقایای محصول سال قبل در سطح مزرعه باقی میماند. در مواردی که خطر فرسایش بادی بیشتر از خطر فرسایش آبی است کمتر از 560 کیلوگرم در هکتار از بقایای محصولات بذر ریز زراعت قبلی در سطح مزرعه باقی گذاشته میشود تا در کاهش فرسایش موثر واقع شود.
وقتی 90 میلیون هکتار از اراضی جهان با این روش کشت و کار میشود میتوان پذیرفت که این سیستم نمیتواند سیستمی نادرست و غیر کارآمد محسوب شود. از سال 1989 سطح زر کشت بی خاکورزی در آمریکای لاتین از 670 هزار هکتار به رقمی معادل 3/40 میلیون هکتار در سال 2004 میلادی افزایش یافت. دلایل عمده ای که موجب گردیده تا کشاورزان برای استفاده از این روش ترغیب گردند عبارتند از:
در کنفرانسی که در سال 1997 میلادی در شهر کانزاس آمریکا برگزار شد خانم باربارا فرانسیس (Barbara francis) همسر یکی از کشاورزان بی خاکورز در یک سخنرانی اعلام داشت: ” تنها چیزی که توانسته است بیشتر از بی خاکورزی زندگی مرا متحول سازد صرفا برق (الکتریسیته) بوده است”. این امر گویای تاثیر فوق العاده زیاد سیستم بی خاکورزی در زندگی کشاورزانی است که از این فناوری استفاده میکنند.
بخش خصوصی و دولتی مشارکت نزدیکی به لحاظ نیروی انسانی٬ مواد و منابع مالی با یکدیگر داشتند. با آن که در اواخر سال 1970 یک برنامه مناسب برای برزیل ارائه شده بود٬ اما به دلیل قیمت بالای علف کش گلی فوزیت توسعه سیستم بی خاکورزی با مشکل مواجه گردیده بود.
به دنبال موفقیت باشگاه کرمهای خاکی٬ سایر گروههای کوچک و با حمایت شرکتهای مختلف و سایر کشاورزان باشگاهی تحت نام ” دوستان زمین” تاسیس نمودند. اعضای باشگاه در جلساتی که با یکدیگر تشکیل میدادند با شجاعت و اعتماد به نفس درباره مسایل فنی خودشان بحث و تبادل نظر میکردند. اعضای باشگاه به کشاورزان اجازه میدادند تا درباره مشکلات خود به طور آزاد گفتگو نمایند.
آغاز بی خاکورزی هرگز آسان نخواهد بود. در برزیل هجوم علفهای هرز یکی از معضلات بود. به همین دلیل و نیز دلایل دیگری مانند فقدان ردیفکارهای مناسب و عدم تنوع علف کشها ( تنها علف کشهای موجود تو- فور- دی و پاراکوات بودند)٬ بسیاری از کشاورزان که کار را با آقای بارتز شروع کرده بودند بی خاکورزی را رها کردند و به خاک ورزی مرسوم روی آوردند.
سطح بی خاکورزی در سالهای 1973 تا 1974 تنها هزار هکتار بود که ده سال بعد به سطحی معادل 400 هزار هکتار افزایش یافت. طیق آمارهای ارایه شده٬ امروزه سطح اراضی که با سیستم بی خاکورزی در برزیل کشت و کار میشوند به 13 میلیون و 470 هزار هکتار میرسد.
تا سال 1990 توسعه سیستم بی خاکورزی برای کشاورزان کم زمین در خورد توجه نبود. علی رغم این که کشاورزان کم زمین از تناوبهای زراعی و علف کشهای مصرفی زمینداران بزرگ٬ استفاده مینمودند٬ ولی آنها ادوات لازم برای کشت و کار اعم از ردیفکارهای دستی یا ردیفکارهائی که توسط نیروی دام کشیده میشد را در اختیار نداشتند، برای رفع این معضل در سال 1990 سه پروژه اساسی جهت ساخت ردیفکارهای مناسب و آموزش مروجان به اجرا گذاشته شد. به دلیل عدم انطباق برنامه با شرایط محلی و عدم وجود ردیفکارهای مناسب کشاورزان کم زمین استقبال خوبی از بی خاکورزی به عمل نیاوردند.
به دنبال این امر شرکت مونسانتو (monsanto) با حمایت مالی خود اقدام به اجرای پروژه ای کرد تا شاید راه حلی برای این معضل بیابد. پنج موسسه دولتی و خصوصی در پروژه یاد شده مشارکت داشتند. آنها سعی کردند سطح زیر کشت بی خاکورزی در پروژه مذکور را از 45 هزار هکتار به 150 هزار هکتار افزایش دهند.
در سال 1997 این مساحت به 820 هزار هکتار و در کل کشور به 2 میلیون و دویست هزار هکتار بالغ گردید.. این موفقیت سبب گردید که سایر سازمانها به برنامه ملحق شوند. در سال سوم تعداد شرکای بخش خصوصی پروژه به 7 شرکت افزایش یافت. اعتباری که در سه سال اول برای طرح دریافت شد به 400 هزار دلار آمریکا بالغ شد و پروژه با موفقیت کامل پیش رفت و کشاورزان کم زمین موفق شدند که ردیفکارهای متداول را با ردیفکارهای ویژه بی خاکورزی تعویض نمایند. مدیریت مصرف کودهای شیمیائی نیز به سوی محلول پاشی معطوف گردید.
اراضی پست بولیوی در سال 1980 برای کشت و کار به کشاورزان واگذار شد. زمینداران عمده و متوسط که به لحاظ تعداد٬ بیشتر از کشاورزان کم زمین هستند معمولا در یک سیستم دو کشتی٬ سویای تابستانه را بعد از گندم٬ سورگوم یا آفتابگردان کشت می کنند. میزان بارندگی حدود 1300 میلیمتر است که عمدتا در تابستان نازل می شود. گندم در ماه می و در داخل بقایای مرطوب سویای تابستانه کشت می گردد. تعداد کمی از کشاورزان در سال 1980 بدون حمایت موسسات رسمی از سیستم بی خاکورزی استفاده می کردند.
در سال 1993 انجمن تولید کنندگان دانه های روغنی از سیمیت تقاضا نمود که یک نفر متخصص زراعت را برای اصلاح فناوری تولید گندم و سود آور نمودن تناوب گندم – سویا به شرق کشور بولیوی در استان سانتاکروز اعزام نماید. اما در این تقاضا اشاره ای به روش بی خاکورزی نشده بود. پاتریک وال متخصص زراعت توسط سیمیت در سال 1994 از کشور پاراگوئه به بولیوی اعزام شد تا کار با سیستم بی خاکورزی آغاز نماید. بی خاکورزی همراه با اعمال یک تناوب صحیح توانست بیشترین تاثیر مثبت را روی افزایش عملکرد گندم داشته باشد.
به ازای هر میلیمتر رطوبت ذخیره شده در خاک حدود 25 کیلوگرم در هکتار به عملکرد محصول افزوده شد. قطعاتی که با روش بی خاکورزی کشت شده بودند، علی رغم خشکسالی در سال 1998 حدود 450 کیلوگرم در هکتار عملکرد داشتند. در همین قطعات وقتی بی خاکورزی با تناوب همراه بود عملکرد محصول تا 900 کیلوگرم در هکتار افزایش نشان داد.
به دلیل عدم دسترسی آسان کشاورزان کم زمین به ردیفکارهای ویژه بی خاکورزی٬ پذیرش سیستم با استقبال زیادی مواجه نشد. اما زمین داران بزرگ و عمده٬ به راحتی پذیرای سیستم بی خاکورزی شدند و از این فناوری برای کاهش هزینه ها ( به ویژه سوخت تراکتور) و افزایش طول دوره کشت و کار بهره مند گردیدند. در این اراضی فرصت کشت بعد از اولین بارندگی از سه روز به 12 روز افزایش یافت.
در خلال این چند سال دو شبکه ویژه بی خاکورزی به طور مجزا تشکیل شدند. هر شبکه کارهای مربوطه را به صورت مستقل دنبال می کرد٬ اما تبادل اطلاعات و ارتباط بین آن ها برقرار بود. سیمیت به مظور افزایش تولید گندم و بسط و توسعه استفاده از ماشین آلات٬ شبکه ای را با موسسات دولتی٬ اتحادیه کشاورزان و کشاورزان پیشرو سازماندهی کرد.
دومین شبکه توسط شخصی به نام فونداکروز و شرکت های تولید کننده مواد شیمیایی کشاورزی و کشاورزانی که آگاهی کامل در خصوص مبارزه با علف های هرز داشتند٬ تاسیس شد. شبکه های مذکور در طی انجام یک سری تحقیقات که با همکاری کشاورزان صورت گرفت ٬ به اطلاعات جدیدی دست یافتند.
اما در سال 1998 موسسه تکنولوژی کشاورزی تعطیل و متعاقب آن٬ تحقیقات دولتی در تعارض شدید با موضوع بی خاکورزی قرار گرفت. ولی در نهایت امر همکاری چندین سازمان دولتی و غیر دولتی و بین المللی منجر به توسعه سیستم بی خاکورزی و بسط آن در طی سال های 1998 تا 2001 شد. تجربه پاراگوئه٬ پاتریک وال را به ایجاد مزارع نمایشی ترغیب نمود.
این آزمایشات فاقد پایه و طراحی آماری بودند. کار بعدی وال ایجاد روز مزرعه و تهیه نشریات ترویجی بود. نتیجه کارهای وال تشویق و ترغیب محققان بخش دولتی برای انجام تحقیقات بیشتر روی سیستم بی خاکورزی بود. بر خلاف سایر کشورهای آمریکای جنوبی٬ در بولیوی اکثر کشاورزان کم زمین و یا دارای زمین متوسط بیشتر از زمین داران عمده مایل به همکاری با محققان بودند.
کشاورزان کم زمین معمولا صاحب 50 هکتار زمین هستند که حدود 15 تا 20 هکتار آن را غله می کارند. در گذشته به دلیل پرداخت یارانه٬ اکثر کشاورزان کم زمین به صورت مکانیزه کشت و کار می کردند. کوشش برای توسعه بی خاکورزی در بین کشاورزان کم زمین افزایش یافت. اما همچنان بیشتر کشاورزان تمایل به استفاده از تراکتور داشتند.
دکتر وال ٬ دکتر مزا و دکتر پنالوا از کشاورزانی که با سیستم بی خاکورزی کشت و کار می کردند درخواست نمودند تا در جلسه ای٬ با کشاورزان کم زمین نواحی پست گفتگو کنند. آنان تصاویری از نوعی ردیفکار را به کشاورزان کم زمین نشان داددن که با استفاده از نیروی دام کشیده می شد و آنان را متقاعد به استفاده از این ابزار و عدم استفاده از تسهیلات بانکی نمودند.
به زودی دکتر وال با همکاری و مساعدت انجمن تولید کنندگان دانه های روغنی (ANAPO) مجموعه ای از روز مزرعه را تشکیل داد که در آن ردیفکارهای ویژه بی خاکورزی که با نیروی دام کشیده می شدند به نمایش گذشته شد. این دستگاه ها عمدتا برزیلی و یا ساخت داخل بودند.
کشاورزان دره های آندین که عمدتا دامدار هستند معمولا دارای 1 تا 5 هکتار زمین زراعی میباشند. این اراضی در طول زمان کوچک شده است. در فصل زمستان دامها وابستگی شدیدی به بقایای کاه و کلش دارند. میزان بارندگی سالیانه منطقه 300 تا 700 میلیمتر در سال میباشد که به طور عمده در فصل تابستان نازل میشود. در قسمتهای حاصلخیر و پرباران مناطق مرتفع ( با بیش از 500 میلیمتر بارندگی) معمولا گندم٬ ذرت٬ سیب زمینی٬ باقلا و دیگر حبوبات با تناوبهای مختلف کشت و در پاره ای از موارد٬ اراضیایش گذاشته میشود. درنواحی غیر حاصل خیز و کم باران ( کمتراز 500 میلیمتر) معمولا گندم و جو کشت میگردد. بیشتر محصولات با دست برداشت شده و غلات بذر ریز در خارج مزرعه کوبیده شده و سپس کاه محصول برای تعلیف دامها انبار میشود.
در سال 1994 موسسه فنی و تکنولوژی بولیوی (Instituto boliviano de technologia agropecuaria- IBTA) و سیمیت ضمن تحقیق متوجه شدند که کشاورزان دره آندین به دو دلیل گندم کشت میکنند:
اطلاعات موجود در این زمینه اندک بود و محققان هم بر این عقیده بودند که راه حل مناسبی برای مبارزه با خشکی وجود ندارد. پاتریک وال برای این که راه حل مناسبی برای این کار نشان دهد برنامه مدونی را برای حفظ پوشش گیاهی خاک پیشنهاد نمود. به نظر او این برنامه میتوانست مشکل رطوبت خاک را حل کند. برای حصول به این هدف تعدادی ردیف کار برزیلی هم وارد گردید. تا خاتمه این برنامه موسسه فنی و تکنولوژی بولیوی همکاری مستمری را با سیمیت در زمینه استفاده از ردیفکارها به عمل آورد. سپس در سال 1998 مدیر برنامه ملی گندم به پروژه مذکور ملحق شده و کارهای تحقیقاتی و ترویجی پروژه را هماهنگ نمود. متعاقب این امر٬ سازمانهای غیر دولتی (N.G.O) و اتحادیه کشاورزان هم در پروژه مشارکت نمودند. شریک عمده دیگر پروژه شرکت یونیورسایدد مایور (Universided mayor) بود. فائو نیز پروژهای را در بولیوی سازماندهی کرد که در آن بی خاکورزی با استفاده از ردیفکارهای برزیلی مورد بررسی قرار گرفت. علاوه بر این فعالیتها٬ فائو یک دوره آموزشی نیز در این زمینه برگزار نمود.
شرکت یونیور سایددمایور با همکاری مدیریت برنامه ملی گندم٬ سیمیت و شرکت انگلیسی سیلسور (silsore) و چند سازمان غیر دولتی اقدام به طراحی و ساخت ردیفکارهای ویژه بی خاکورزی نمود. این ردیفکارها با نیروی دام کشیده میشدند. شرکت سیلسور با همکاری بخش توسعه جهانی در انگلیس و همکاری شرکت یونیورسایدد ردیفکارهائی را طراحی کردند که قیمت آنها تنها 330 دلار آمریکا بود.
سیمیت هم پروژه احداث یک کارخانه تولید ردیفکارهای دستی یا قابل استفاده توسط نیروی دام را حمایت و هدایت نمود که اساس کار آن مدلهای برزیلی بودند. شرکت یونیورسایدد چندین نوع ماشین آلات و ادوات بی خاکورزی طراحی نمود. قبل از ساخت این ادوات که برای شرایط محلی طراحی شده بودند٬ کشاورزان از وسایل و ادوات برزیلی که بسیار هم سنگین بودند٬ استفاده میکردند. با خرید ده دستگاه ردیفکار ویژه ی بی خاکورزی در سال 2001 ٬ کشاورزان کم زمین٬ سازمانهای غیر دولتی و دستگاههای دولتی به طور فعال در دوره آموزش بی خاکورز شرکت کردند. اما توسعه بی خاکورزی به دلیل فقدان ماشین آلات مناسب و بقایای زیاد کاه و کلش با مشکلات عدیده ای مواجه گردید. به دلیل باز بودن مزارع و تعلیف پوشش و بقایای گیاهی توسط دامها در آخر ماه ژوئن عملا حفظ این بقایای گیاهی امکان پذیر نبود. این امر خود به چالشی بزرگ برای توسعه سیستم بی خاکورزی تبدیل شد. معضل دیگری در این زمینه٬ وجود کشاورزانی بود که محصولات خود را خارج از مزرعه میکوبیدند و حاضر به تحمل هزینه جمع آوری بقایا و پخش دوباره آن در سطح مزرعه نبودند. البته معضل اول با کنترل بیشتر دامها و توصیه برای چرا در قطعات کشت نشده قابل حل بود. استفاده از کمباین هم توانست در توسعه سیستم بی خاکورزی موثر واقع شود. به طوری که اخیرا یک سازمان غیر دولتی پیشنهاد برداشت محصولات را با کمباین ارائه نموده است. این کار به دلیل صرفه جویی در وقت و افزایش سود کشاورزان با استقبال آنها مواجه شد. متعاقب این امر٬ تقاضا برای استفاده از کمباین افزایش یافت. سازمان غیر دولتی یاد شده بهترین مزارع را در اولویت قرار داد تا موجب تشویق کشاورزانی شود که از این برنامه استفاده میکردند. یکی از محصولات فرعی ماشین آلات برداشت٬ کاه و کلش است که از دستگاه بیرون ریخته شده و روی زمین باقی میماند. چنان چه این بقایا توسط دامها تعلیف شوند باز هم به مقدار کافی کاه و کلش جهت پوشش سطح باقی میماند. در زمستان سال 1996 قریب به 350 هزار هکتار گندم (35 درصد کل اراضی زیر کشت گندم ) و آفتابگردان و در تابستان 97- 1996 حدود 102 هزار هکتار سویا٬ ذرت٬ برنج و پنبه در سانتاکروز با روش بی خاکورزی کشت و کار گردید.
بی خاکورزی مدرن و پیشرفته در واقع بعد از کشف پاراکوات (paraquat) در سال 1995 و تولید تجاری آن در سال 1961 توسط شرکت انگلیسی (ICI) آی – سی- آی آغاز گردید. قرنها تصور کشاورزان بر این بود که خاکورزی برای نفوذ آب در خاک و کنترل علفهای هرز, بسیار موثر است.
بعد از این که معلوم گردید که پاراکوات نیز میتواند علفهای هرز را کنترل کند. این پرسش پیش آمد که آیا هنوز خاکورزی امری ضروری است؟ شرکت آی- سی آی دریافت که نیازمند یک برنامه فنی جدید برای عرضه علف کش پاراکوات به بازار است. لذا به دنبال استخدام مهندسان زراعت و ماشین آلات برای محقق کردن چنین برنامه ای بود. سرمایه گذاریهای لازم جهت ایجاد بازار فروش پاراکوات در سایر کشورها به عمل آمد.
سپس آی- سی – آی در سال 1960 در استرالیا و در سال 1972 در برزیل یک تیم تحقیقاتی مستقر کرد. در سال 1960 در ویرجینیای آمریکا پاراکوات برای علفهای هرز علف بره (Blue grass sod) , آترازین (atrazin) برای کنترل باقیمانده علفهای هرز و توفوردی به عنوان یک علف کش بعد از کشت مورد استفاده قرار گرفتند. در سایر ایالات نیز آزمایشاتی در این زمینه صورت گرفت.
در دانشگاه کنتاکی تحقیقات گستردهای توسط اس- فیلیپس (philips) روی سیستم بی خاکورزی انجام شد. اولین استفاده تجاری و اقتصادی از بی خاکورزی در سال 1962 در کنتاکی به عمل آمد و نخستین ردیفکار ویژه بی خاکورزی در همان جا ساخته شد. برای نتیجه گیری از این فناوری, به زودی سیستم دو کشتی گندم- سویا به کشاورزان معرفی شد. در این سیستم کشاورزان میتوانند بعد از برداشت گندم سریعا اقدام به کشت سویا نمایند.
در کشور نیوزیلند و در دانشگاه مسی (massy) مطالعات و تحقیقاتی روی سیستم بی خاکورزی شروع شد. در سال 1970 گروه کوچکی از محققان موسسه ملی تکنولوژی آرژانتین و گروه بزرگی از کشاورزان و زمین داران عمده, تحقیقاتی بر روی سیستم بی خاکورزی آغاز نمودند.
البته هر گروه به طور مجزا فعالیت میکردند ولی نتایج پیشرفتها در اختیار گروه دیگر قرار میگرفت. پذیرش سیستم بیخ اکورزی در ابتدای امر به دلیل عدم کارائی پاراکوات و فقدان ماشین آلات مناسب، کند بود. اما راه حل دیگری با استفاده از علف کش گلی فوزیت پیدا شد.
با این که گلی فوزیت به سادگی علفهای هرز را کنترل میکرد اما به دلیل قیمت زیاد آن, کارائی برنامه را با مشکل مواجه ساخت. در اوایل سال 1980 حدود 15 نفر از محققان, مروجان و کشاورزان در سه گروه به تبادل نظر در مورد پیشرفتهای بدست آمده پرداختند.
در سال 1987 یک فروشنده, گروه را به ایجاد اتحادیه کشاورزان طرفدار بی خاکورزی ترغیب نمود. قیمت علف کش گلی فوزیت در سال 1970 حدود 40 دلار آمریکا بود که در سال 1990 به 10 دلار کاهش یافت. در این زمان کارخانجات سازنده سمپاش و ردیفکار ویژه بی خاکورزی تولیدات انبوه و مناسبی داشتند و از سوی دیگر با کاهش قیمت گلی فوزیت برنامه بی خاکورزی کاملا به صورت فنی و اقتصادی عمل مینمود، همکاری کشاورزانی که با سیستم بی خاکورزی فعالیت میکردند با دیگر کشاورزان بسیار عالی بود. در طی 58 سال مساحت بی خاکورزی از 200 هزار هکتار به 7 میلیون هکتار افزایش یافت.
تجربیات کشورهای آمریکا و استرالیا در توسعه سیستم بی خاکورزی بیشتر مبتنی بر تحقیقات دولتی با مشارکت بسیار فعال کشاورزان و حمایتهای مالی آنها به انجام رسید. بیشترین محدودیت در راه توسعه بی خاکورزی در آمریکا وجود بقایای کاه و کلش بود که موجبات تاثیر در ذوب شدن خاکهای سرد و یخ زده را در فصل بهار فراهم میساخت. این مساله در نهایت باعث کوتاه شدن دوره رشد گیاه میگردید. البته سیاستهای اقتصادی در بخش کشاورزی این اجازه را میداد که در نواحی و مناطقی که بی خاکورزی به راحتی با شرایط محلی انطباق نیافته بود, روشهای خاکورزی حفاظتی یا کم خاکورزی, جایگزین سیستم بی خاکورزی گردد.
توسعه فنی و علمی بی خاکورزی در استرالیا به دلیل عدم کنترل مناسب برخی علفهای هرز توسط پاراکوات به مراتب مشکلتر از آمریکای جنوبی بود. چنان چه فعالیتهای کشاورزی و دامداری به صورت توام در مزارع صورت گیرد, در صورت عدم مدیریت صحیح بقایا دو مشکل عمده به وجود خواهد آمد. یکی از این مشکلات افزایش تراکم خاک و دیگری مشکل کنترل علفهای هرز با استفاده از علف کشهای موجود است. مزارعی که به صورت غرقابی آبیاری میشوند دچار مشکلات ویژهای خواهند شد. لذا این قبیل مزارع نمیتوانند از منافع بی خاکورزی بهره مند شوند. تحقیقات در زمینهائی که به صورت غرقابی آبیاری میشوند, نیازمند یک برنامه وسیع و مناسب است. علی رغم عدم دسترسی به آمارهای دقیق, بر آورده شده است که در سال 2001 میلادی حدود 59 میلیون هکتار از اراضی کشاورزی در گوشه و کنار جهان به طور عمده توسط زمین داران بزرگ با روش بی خاکورزی کشت و کار شوند. ایالات متحده آمریکا با بیش از 21 میلیون هکتار مقام اول را در جهان داراست.
به دلیل شرایط محیطی مختلف و مقادیر متفاوت نزولات آسمانی در این ناحیه که در جنوب آسیا واقع شده٬ در حال حاضر توسعه سیستم بی خاکورزی با چالشهای بسیاری رو به روست. این دشواری هنگامی که گندم و برنج در تناوب با یکدیگر قرار میگیرند بیشتر مشهود است.
خاک ها و شرایط هیدرولوژیکی منطقه که بین چند کشور مختلف واقع شده بسیار متفاوت است. در نواحی غربی دشت٬ بارندگی محدود و کشاورزان مجبور به آبیاری هستند. در حالی که اراضی پست نواحی شرقی دشت به طور طبیعی برای یک دوره زمانی به حالت غرقابی در میآیند. برنج در مناطق مرطوب و گرم و گندم در مناطق سرد و خشک کاشته میشوند.
برنج در مناطقی با بارندگی 120 تا 1800 میلیمتر با استفاده از آبیاری کامل و یا به صورت دیم کاشته میشود. گندم هم تحت شرایط مشابهی کشت میگردد. اما بیشتر مزارع گندم حداقل یک بار آبیاری میشوند. برنج به طور معمول در اراضی زهدار و بعد از شخم زدن خاک کشت و کار میگردد. انجام چنین کاری اثرات منفی بر خاک خواهد گذاتش. بعد از برداشت برنج٬ کشاورزان در چنین خاک فرسوده ای گندم میکارند. کشت غالب مناطق آبی تناوب گندم – برنج است در حالی که در مناطق دیم الگوای متفاوتی متناسب با شرایط محیطی به کار میرود.
در حال حاضر فقط از یک برنامه اساسی برای سیستم بی خاکورزی در زراعت گندم در این ناحیه استفاده میشود. کوشش زیادی در جریان است تا فناوری جدیدی برای برنج تهیه شود. البته این کوششها هنوز در ابتدای راه است. تحقیق به روی دیگر محصولات توسط برخی محققان منفرد و کشاورزان آگاه و پیشرو در دست اجرا است. اثرات این برنامه برای نواحی دیم٬ جزئی و ضعیف بوده است.
آن چه که مسلم است ارتباط زیادی بین کشاورزان و محیط زیست وجود دارد. در کشورهای اتحادیه اروپا حدود 50.5 درصد اراضی به امر کشاورزی و 27.9 درصد به جنگل اختصاص دارد.. در اواخر دهه گذشته سیاستهای مشترک اتحادیه اروپا در بخش کشاورزی بر مدرنیزه کردن کشاورزی تکیه داشت.این نو گرایی, زیانهایی را متوجه محیط زیست این کشور رها نمود، در حقیقت کشاورزی مرسوم به طور عموم با آتش زدن, حذف یا برداشت بقایا و شخمهای مکرر هنوز در اروپا عمومیت دارد. چنین عواملی موجب اثرات منفی بر خاک , آب , کیفیت هوا و به طور کلی اقلیم میشود. حدود 157 میلیون از اراضی اروپا که با روش خاکورزی مرسوم کشت و کار میشوند دارای مشکلات زیست محیطی مانند فرسایش و تراکم خاک هستند. میانگین فرسایش خاک در اروپا 17 تن در هکتار در سال گزارش شده که در مقایسه با میانگین خاک زایی که حدود 1 تن در هکتار در سال است مشکل آفرین خواهد بود. در نواحی مدیترانه ای اروپا, مساله فرسایش خاک بسیار جدی است و در حدود 50 تا 70 درصد اراضی را در مقیاسهای متوس تا شدید تحت تاثیر قرار میدهد. تخمین زده میشود که فرسایش خاک هزینه های تولید را سالیانه 25 درصد افزایش خواهد داد، خاکورزی مرسوم میتواند موجب افزایش میزان ذرات معلق در آبهای سطحی شده و بدین وسیله موجب آلودگی آبهای سطحی گردد. سیستم خاکورزی حفاظتی میتواند فرسایش را به طور وسیعی کاهش دهد. 90 درصد کاهش فرسایش در کشتهای مستقیم یا بی خاکورزی و بیش از 60 درصد در شخمهائی که خاک را زیر و رو نمیکنند مشاهده شده است. فناوری عملیات حفاظتی در کشاورزی به لحاظ اقتصادی در خور توجه و اهمیت است. هزینه شخم در خاکورزی مرسوم نسبت به خاکورزی حفاظتی بالا است. وقتی از بی خاکورزی استفاده میشود این اختلاف بسیار چشمگیر است. به عنوان نمونه در هر هکتار باغ زیتون که با روش بی خاکورزی مدیریت میشود بین 60 تا 80 لیتر گازوئیل صرفه جویی میشود. این صرفه جوئی برای گیاهان یک ساله 31.5 لیتر گازوئیل در هر هکتار است. مرکز تحقیقات منابع و ارزیابی خاک انگلستان نشان داده است که استفاده از شخمهای حفاظتی از سال 1980 تا 1995 موجب افزایش مکانهائی شده که دارای بیش از 4 درصد مواد آلی هستند. تحقیقات مشابه دیگری که توسط برخی محققان طی 20 سال شخم مکرر به دست آمده نشان میدهد که کاهش 50 درصدی در کربن خاک رخ داده و این نقصان اثرات نامطلوبی بر ساختمان, نفوذ پذیری, تهویه و دمای خاک دارد. متاسفانه کشاورزی حفاظتی در اروپا خیلی کم توسعه یافته است. برآورد میگردد که حدود 1 تا 2 درصد کل اراضی کشاورزی در اروپا به صورت حفاظتی کشت و کار میشوند. از سال 1998 در فرانسه و اسپانیا در سطحی معادل 0.6 تا 1 میلیون هکتار از روش خاکورزی حفاظتی استفاده میگردد.
همان طور که قبلا عنوان شد کشف علف کش پاراکوات در انگلستان در سال 1955 شروعی موفق برای توسعه بی خاکورزی در اروپا و سایر نقاط جهان بود. این کشف باعث شد تا شرکت انگلیسی آی- سی- آی تفکر و اندیشه بی خاکورزی را دنبال کند. در سالهای 1973 و 1974 سطح زیر کشت بی خاکورزی در بریتانیا 200 هزار هکتار بود که 10 سال بعد به 275 هزار هکتار افزایش یافت
تحقیقات انجام شده در انگلستان نشان داد که بعد از سوزانیدن بقایا, کشت مستقیم گندم عملکردی معادل مزارع شخم خورده داشته است. به هر حال وقتی محدودیتهای سوزاندین معرفی شد و مسائلی در زمینه روئیدن علفهای هرز و سبز شدن مجدد بذرها ریزش کرده بروز نمود، تقریبا کشاورزان دست از بی خاکورزی کشیده و اقدام به زدن شخم نمودند. در هلند تحقیقات در مورد بی خاکورزی و کم خاکورزی از سال 1962 آغاز گردید. هدف از این کار, ساده کردن عملیات زراعی, صرفه جوئی در وقت و انرژی و بهبود وضعیت اقتصادی عنوان شد. در هلند فرسایش آبی و بادی در زمینهایی که باروش بی خاکورزی کشت و کار میشوند هیچ گونه مشکلی ایجاد نمیکند.
در آلمان تحقیق در این زمینه از سال 1966 شروع شد. بر اساس آمار, سطح زیر کشت بی خاکورزی حدود 5000 هکتار برآورد میشود اما به تدریج مقبولیت بیشتری در بین کشاورزان پیدا خواهد کرد. در تحقیقات بلند مدت (18 ساله) که توسط دانگشاه گیسن (giessen) آلمان به عمل آمده مشخص گردید که سیستم بی خاکورزی بسیار مفید و سودمند بوده و هزینه های ماشین آلات و تهیه زمین, سوخت و نیروی کار را کاهش داده و به طور کلی سبب تعدیل هزینهها میگردد.
تحقیق در مورد کم خاکورزی و بی خاکورزی در فرانسه از سال 1970 توسط شرکتهای آی- ان –آر آ و آی- تی- سی – اف بر روی غلات آغاز گردید. در پرتقال نیز تحقیقاتی در این زمینه انجام شده و نتایج نشان میدهد که برای اکثر محصولات میتواند از کشت مستقیم استفاده نمود. در اسپانیا تحقیقات بی خاکورزی از سال 1982 بر روی خاکهای رسی جنوب آن کشور شروع شد و نتایج موفقی در زمینه حفظ رطوبت و مصرف سوخت در مقایسه با شخمهای مرسوم و کم خاکورزی به دست آمد. در سال 1996 حدود 500 دستگاه ماشین ویژه به بی خاکورزی اختصاص یافت.
تحقیق در زمینه بی خاکورزی در کشور ایتالیا از سال 1968 آغاز شد. با توجه به پیشرفت فناوری در 10 سال گذشته٬ کاربرد این سیستم بیشتر مورد توجه قرار گرفته تا بتوان با استفاده از آن هزینه های تولید را کاهش داد. در طی برآوردی که در ایتالیا صورت گرفت٬ در سال 1994 حدود 30 هزار هکتار از غلات و 3 هزار هکتار از مزارع سویا٬ با استفاده از روش بی خاکورزی کشت میگردند. ( بی خاکورزی کشت میلات و 3 هزار هکتار از مزارع سویا آن هزینه)
در کشور سوئد تحقیقات بی خاکورزی به سال 1967 باز میگردد. نتایج تحقیقات انجام شده روی گندم نشان میدهد که بی خاکورزی موجب افزایش 15 درصدی عملکرد گندم شده است.
اولین تجربه در این زمینه مربوط به سال 1974 است. در این زمان کشاورزان پیشرو برای کشت سویا بعد از گندم (سیستم دو کشتی گندم- سویا) دنبال چاره ای بودند. آنها چاره کار را در استفاده از سیستم بی خاکورزی دیدند. اما به دلیل فقدان علف کش و ماشین آلات مناسب تقریبا کار رها شد.
در این زمان شرکت آی- سی- آی اقدام به انجام تحقیقاتی در زمینه بی خاکورزی نمود و سعی شد تا با اجرای روز مزرعه معضلات یاد شده را کاهش دهند. شرکت آی- سی- آی پروزه ای را با موسسه ملی تکنولوژی آرژانتین به اجرا گذاشت. هری رسو (Heri rosso) اولین کسی بود که در سال 1978 در آرژانتین این فناوری را به کار برد. در حال حاضر نیز با موفقیت تمام از مزایای این سیستم بهره مند میشود.
به خاطر موفقیتهای به دست آمده، دو کنفرانس ملی در زمینه بی خاکورزی در سالهای 1977 و 1979 برگزار شد. در سال 1986 اتحادیه کشاورزان بی خاکورز (Argentine association of NO- till farmers) در آرژانتین شکل گرفت. این اتحادیه به تلاش چشمگیری در راه توسعه بی خاکورزی به عمل آورد. اتحادیه مذکور در سال 1992 اقدام به برگزاری اولین کنفرانس ملی خود نمود. در کشور آرژانتین سطح زیر کشت بی خاکورزی در سالهای 88- 1987 تنها 25 هزار هکتار بود.
اما به دلیل پیشرفت فناوری این مساحت در سال 97- 1996 به 4/4 میلیون هکتار افزایش یافت (derpsch, 1998). در این کشور عدم وجود ماشین آلات مناسب اوین محدودیت شدید در راه توسعه بی خاکورزی محسوب میشود. در حال حاضر حدود 30 کارخانه در آرژانتین و چند کارخانه در برزیل کار ساخت و فروش ادوات ویژه بی خاکورزی را به عهده دارند. در آرژانتین گندم٬ سویا٬ آفتابگردان٬ ذرت دیگر غلات دانه ریز ( مانند سورگوم) به خوبی در شرایط بی خاکورزی کشت میشوند.
در بخش کشاورزی پاراگوئه٬ کشاورزان کم زمین با داشتن 6 درصد از کل اراضی حدود 35 درصد تولیدات این بخش را به خود اختصاص میدهند. در اواخر سال 1970 دولت٬ مناطق جنگلی شرق پاراگوئه را برای کشاورزی مجاز اعلام کرد و کشاورزان کم زمین مناطق مرکزی پاراگوئه را در آن نواحی مستقر نمود. بیشتر این کشاورزان برزیلی تبار بودند و در مورد بی خاکورزی تجربیات کافی داشتند.
شرایط اکولوژیکی منطقه شبیه ایالت پارانا در برزیل بود. بنابراین بسیاری از ادوات برزیلی بدون این که نیازی به اصلاح داشته باشند به خوبی میتوانستند مورد استفاده واقع شوند. این کشاورزان مهاجر با کشاورزان و محققان برزیلی ارتباط تنگاتنگی داشتند. قبل از انجام هر گونه تحقیقاتی٬ تعدادی از کشاورزان نواحی جنوبی پاراگوئه در سال 1980 از سیستم بی خاکورزی استفاده میکردند. به دلیل فقدان دانش و فناوری بی خاکورزی و استفاده از ادواتی با کیفیت نازل و عدم استفاده از علف کش، اولین تجربیات با شکست مواجه شدند.
در سال 1980 آژانس همکاری بین المللی ژاپنی بنام جیکا (Japanese international cooperation agency- JICA) فعالیتهای تحقیقاتی خود را در مورد بی خاکورزی در پاراگوئه آغاز نمود. یکی از این فعالیتها٬ وارد کردن ردیفکارهای ویژه بی خاکورزی بود. علی رغم این که کشاورزان از ردیفکار ویژه بی خاکورزی استفاده میکردند اما به دلیل عدم توسعه و فقدان دانش مدیریت بقایا٬ کشاورزان بقایای کاه و کلش را میسوزاندند. در سال 1980 اتحادیه های محلی در اندیشه بسط و توسعه فناوری بی خاکورزی برآمدند. اکینو فومی (Akino fumy) کشاورز مهاجر پاراگوئهای ( با تبار ژاپنی) و رئیس اتحادیه کشاورزان اولین کسی بود که در سال 1983 توانست بی خاکورزی را با موفقیت و به طور مداوم در اراضی خود به کار گیرد.
در سال 1998 آقای پت وال (Pat wall) پس از عزیمت به پاراگوئه بیشتر سعی خود را بر همکاری کشاورزان و اتحادیه های آنان با کشاورزان برزیلی و آرژانتینی که از سیستم بی خاکورزی استفاده میکردند، معطوف نمود. آقای وال با محققان پاراگوئه ای که در مرکز تحقیقات دولتی فعالیت میکردند همکاری نزدیکی داشت٬ تا بدین وسیله بتواند برنامه ای برای بی خاکورزی تهیه نماید. اولین اقدام وی در سال 1989 در منطقه ادلیرا (edelira) معرفی گیاهان پوششی ویژه کود سبز (Green manure cover crop – GMCC) بود.
در سال 1990 موسسه آلمانی جی – تی- زد با همکاری وزارت کشاوری پاراگوئه برنامه ای را جهت ترویج گیاهان پوششی ویژه کود سبز برای کشاورزان کم زمین ارائه نمودند. متاسفانه اطلاعی از میزان پذیرش آن در دست نیست. در سال 1993 وزارت کشاورزی پاراگوئه و جی – تی – زد با همکاری یکدیگر در دو منطقه ادلیرا و سان پدرو پنج طرح تحقیقاتی در مورد حفاظت خاک٬ به صورت پایلوت (الگو) انجام دادند.
این برنامه حمایتهای لازم را از مروجان به عمل آورد تا بتوانند در تهیه ماشین آلات مربوطه اقدام نمایند. اما راز موفقیت بی خاکورزی را میتوان در مشارکت دو شرکت به نامهای ماجین مزا (Magin meza) و البالوپز دمزا (Elba lopez de meza) و همکاری آنها با کشاورزان جستجوکرد. بعد از انجام دو سال تحقیقات بر روی کود سبز٬ آنها گروهی از کشاورزان را که در آستانه ورشکستگی بودند به استفاده از سیستم بی خاکورزی تشویق و ترغیب نمودند. آن دسته از کشاورزانی که به بی خاکورزی روی آوردند پس از 6 سال انجام مداوم آن٬ موقعیت مالیشان کاملا دگرگون شده و درآمد آنها افزایش یافت. با این کار، وابستگی آنها به کشت پنبه و سویا تقلیل یافت. به دلیل استفاده کمتر از ماشین آلات و نیاز کمتر به نیروی کار، هزینه ها کاملا کاهش یافت و دیگر نیازی هم برای اخذ وامهای پر بهره وجود نداشت. به خاطر استفاده از سیستم بی خاکورزی درآمد خالص کشاورزان 35 تا 236 درصد افزایش پیدا کرد. این تغییرات استانداردهای زندگی آنها از قبیل خودرو٬ خانه و امکان ادامه تحصیل فرزندان در مقاطع دانشگاهی را افزایش داد. اخیرا انجمنهای کشاورزان و اتحادیه های محلی که از سیستم بی خاکورزی استفاده میکنند برای بسط و توسعه این سیستم همواره برنامه های جی- تی- زد و موسسات برزیلی را پی میگیرند.
جریان تبادل اطلاعات علمی بین کشاورزان برزیلی٬ آرژانتینی و پاراگوئه ای به نحو مطلوبی برقرار است. اعضاء اصلی اتحادیه های کشاورزان را عمدتا زمین داران بزرگ و متوسط تشکیل میدهند و کشاورزان کم زمین معمولا در این اتحادیه عضو نمیباشند. علت عدم عضویت آنها به خاطر تفاوت در مشکلات آنهاست که یقینا نیازمند راه حل دیگری نیز هست. روند توسعه بی خاکورزی در کشور پاراگوئه نسبتا کند است. تا سال 1992 تنها 20 هزار هکتار با روش بی خاکورزی کشت و کار میگردید. بعد از اجرای برنامه مشترک حفاظت خاک وزارت کشاورزی پاراگوئه و شرکت جی – تی – زد با تمرکز روی سیستم بی خاکورزی این سطح از 20 هزار هکتار در سال 92 به 500 هزار هکتار در سال 1998 رسید به طوری که در سال 1998 حدود 65 درصد سویا با روش بی خاکورزی کشت میگردید.
طبق آمار سال 2001 سطح زیر کشت بی خاکورزی در پاراگوئه 950 هزار هکتار گزارش شده است. با این که زمینداران بزرگ و متوسط در پاراگوئه سیستم بی خاکورزی را به خوبی پذیرفته اند اما این امر در مورد کشاورزان کم زمین مصداق ندارد و آنها به تازگی این کار را آغاز کرده اند.
طبق برآوردهای وال و سورنسون حدود 4500 هکتار از اراضی کشاورزان کم زمین در سال 1997 به نوعی با روش بی خاکورزی کشت و کار گردید اما بی خاکورزی به طور مداوم در سطحی حدود 2000 هکتار انجام میشود. این میزان اراضی توسط حدود 150 کشاورز در اطراف شهرهای ادلیرا و سان پدرو در شرق و جنوب شرقی پاراگوئه کشت و کار میشود.
پیشتاز فن بی خاکورزی در کشور شیلی کارلوس کرووتو (Carlos crovetto) است. او در سال 1978 با خرید یک دستگاه ردیفکار آلیس چالمرز (Allis chalmers) ویژه بی خاکورزی, اقدام به کشت ذرت در مزرعه شخصی خود نمود. آقای کرووتو با رها نمودن 14300 کیلوگرم بقایای ذرت و 6200 کیلوگرم بقایای گندم روی خاک سطحی, موفق گردید که فرسایش خاک را کاملا کنترل نماید. او با استفاده از این روش و کشت در شیبهای 15 تا 18 درصد توانست از هر هکتار, 19600 کیلوگرم بذر ذرت و 10800 کیلوگرم گندم استحصال نماید.
کرووتو موفق گردید در خلال 19 سال کشت مداوم و استفاده از بی خاکورزی حدود 2.5 سانتی متر به خاک سطحی اضافه نموده و میزان مواد آلی در 5 سانتی متر اول خاک را از 1.7 درصد به 10.6 درصد افزایش دهد. جرم مخصوص ظاهری خاک نیز در اثر استفاده از بی خاکورزی از 1.7 گرم بر سانتیمتر مکعب به 1.4 گرم بر سانتیمتر مکعب کاهش یافته است.
با اعمال این روش ظرفیت نگهداری آب حدود 100 درصد افزایش نشان داده است. در اثر به کار گرفتن سیستم بی خاکورزی میزان فسفر قابل جذب خاک از 7 به 100 میلی گرم در کیلوگرم, پتاسیم قابل جذب از 200 به 360 میلی گرم در کیلوگرم و ظرفیت تبادل کاتیونی (Cation exchang capacity – CEC) از 11 به 26 میلی اکی و الان درصد گرم خاک افزایش یافت.
آقای کرووتو به عنوان یک کشاورز و یک محقق٬ عنوان یک نویسنده را هم داراست. او در سال 1993 کتابی نگاشت که در سال 1996 تحت عنوان ” کلش روی سطح خاک (Stubble over the soil) به زبان انگلیسی برگردان شد. علی رغم 20 سال موفقیت و تجربه در سیستم بی خاکورزی٬ این روش هنوز محدود به 100 هزار هکتار است و توسعه چندانی نیافته است، اغلب کشاورزان بقایا را آتش میزنند و بعد در خاکستر حاصل از سوزانیدن، بی خاکورزی اعمال میکنند. گندم٬ چاودار٬ کلزا٬ جو٬ تریتیکاله ٬ عدس و ذرت با استفاده از سیستم بی خاکورزی کشت و کار میشوند.
موسسات تحقیقاتی در کشور مکزیک بر اساس نظامی خاص یا نوع محصول سازماندهی شده اند. این گونه سازماندهی نگاهی یک سویه و تک بعدی به مسایل دارد. ساختار این موسسات به گونه ای است که نه تنها همکاری بین آن ها بلکه همکاری درون یک موسسه هم رضایت بخش نیست. اطلاعات محققان از طرح های موسسه متبوعشان اندک بوده و اکثر آن ها خود را در چهارچوب ایستگاه های تحقیقاتی خود اسیر کرده و هیچ رابطه ای با کشاورزان و مورجان ندارند. دانش و فناوری های لازم برای بسط و توسعه بی خاکورزی به مروجان انتقال داده شد. آن ها نیز این فناوری ها را به کشاورزان منتقل نمودند. فناوری هائی که بسط و توسعه یافتند از ابتدا تا انتها توسط واحدهای دولتی پایتخت و بدون مشارکت کشاورزان یا دولت ایالتی طراحی شده بودند. اکثر کشاورزان هم برای اجرای پروژه منتظر مساعدت های مالی بودند. در سال 1950 سازمان تحقیقات کشاورزی ملی مکزیک و سازمان ملی تحقیقات کشاورزی٬ مطالعاتی را بر روی سیستم بی خاکورزی بدون استفاده از مالچ آغاز نمودند. اما این تحقیقات به دلیل نتایج مایوس کننده آن رها شد.
بعد از موفقیت انقلاب سبز در جنوب آسیا٬ این بار نوبت مکزیک بود. برای دسترسی به موفقیت برنامه ای در سال 1970 برای کشور مکزیک تهیه گردید. به دلیل فرسایش خاک در اراضی تپه ماهور و شیب دارتحقیقات در راستای حفاظت خاک حیاتی تشخیص داده شد.
در سال 1973 سیمیت برنامه تحقیقاتی و آموزشی خود را در رابطه با سیستم بی خاکورزی در گیاه ذرت آغاز نمود. محققات سیمیت٬ کارآموزان و بازدید کنندگان این برنامه بعد از مراجعت٬ هر کدام در ایستگاه های تحقیقاتی مربوطه و اراضی زراعی کشاورزان در گوشه و کنار جهان تحقیقاتی را در این خصوص آغاز نمودند.
تحقیق در مورد خاکورزی حفاظتی در آمریکا از سال 1930 آغاز گردید. این تحقیقات به منظور کاهش فرسایش بادی در دشتهای وسیع آمریکا بود. کشاورزی توام با مالچ کلشی در این دشتها توسعه یافت و طلایه دار سیستم بی خاکورزی بود. کتاب معروف ادوارد فالکنر تحت عنوان “خاکورز احمق است” برای اولین بار در سال 1943 چاپ شد.
این کتاب نقطه عطفی در رد اثرات خاکورزی بود. او در این کتاب از مخاطبان خود پرسیده است که منافع خاکورزی در چیست؟ فالکنر در کتاب خود خاطر نشان ساخته که تا کنون هیچ کس دلایل علمی و متقنی در مورد مزایای شخم بیان نکرده است. بنابراین به طور ساده میتوان پذیرفت که نیازی به شخم یا خاکورزی وجود ندارد.
او معتقد است بیشتر عملیاتی که برای تهیه زمین صورت میگیرد غیر ضروری بوده و اگر ما زمین را شخم نزنیم مرتکب هیچ اشتباهی نشده ایم و این حقیقت را نیز باید کتمان کرد که اگر زمین را شخم بزنیم واقعا توان حاصلخیری خاک را به شدت کاهش میدهیم. در اواخر سال 1940 کلینگمن در کارولینای شمالی گزارشاتی در مورد موفقیت بی خاکورزی منتشر نمود. در سال 1951 فیتجرال، بارونز و دیویدسون گزارشاتی در مورد موفقیت سیستم بی خاکورزی ارایه نمودند.
در سال 1960 اسپراگو در نیوجرسی استفاده از علف کش به جای شخم را در مراتع توصیه نمود. تحقیقات فشرده ای در این زمینه از دهه 60 شروع شد. در سال 1960 آزمایشاتی برای نشان دادن تاثیر علف کش پاراکوات (برای کنترل علف هرز بره)٬ آترازین و تو،فور،دی ( برای کنترل علفهای هرز بعد از کشت) صورت گرفت. این تحقیقات به زودی در ایالتهای ایلی نویز٬ اوهایو و کنتاکی تکرار شدند.
در سالهای 1961 و 1962 آزمایشاتی در چند مزرعه متعلق به کشاورزان به اجرا گذاشته شد. نتایج مثبت به دست آمده از این آزمایشات که توسط هاری یانگ و لورنس در شهرهای هرتدون و کنتاکی انجام گردید باعث شد که آنها در سال 1962 فناوری جدید را بپذیرند و در زمره اولین کشاورزانی در جهان باشند که بی خاکورزی مدرن را به کار میبرند.
این دو کشاورز که فنون بی خاکورزی را به صورت علمی به کار بردند در گام اول از علف کشها برای از بین بردن علفهای هرز در میان بقایای موجود استفاده کردند. این کار ضمن حفاظت خاک و آب٬ موجب صرفه جوئی در وقت٬ مصرف سوخت و هزینه های کارگری شده و در نهایت به یک تولید بالا منجر گردید.
آخرین تحقیقات در کشور برزیل حاکی از آن است که شروع بی خاکورزی در این کشور از سال 1960 بوده و طی سه دهه دولت برزیل همواره مشوق توسعه کشاورزی از نواحی مرزی به سوی جنوب غرب٬ مرکز و شمال کشور بوده است. بررسیهای بیشتری روی سویا که یک گیاه تناوبی برای گندم بود متمرکز گردید. این گیاهان جایگزین محصول قهوه و تولیدات دامی شده بودند. تغییر کاربری از یک سو و بارانهای شدید در زمینهای تپه ماهوری و شخمهای متداول از سوی دیگر منجر به فرسایش شدید خاک شد. لذا موسسات تحقیقات دامپروری توصیه نمودند که کشاورزان فقط به دنبال تولیدات دامی باشند.
آرایش سنگین و غلیظ یا به اصطلاح آرایش مجلسی، به دلایل مختلفی در میان بسیاری…
انتخاب پرایمر مناسب بر اساس نوع پوست یکی از عوامل کلیدی در دستیابی به ظاهری…
میکاپ یکی از جوانب مهم زیبایی و مراقبت از پوست است که به هنر آرایشگران…
در دنیای امروز، توجه به مراقبت از پوست به یکی از ضروریات زندگی تبدیل شده…
در فصل تابستان، با افزایش دما و رطوبت، افراد بیشتر از هر زمان دیگری نیاز…
پیری طبیعی یکی از فرآیندهای اجتناب ناپذیر زندگی است، اما با توجه به پیشرفت های…